دانلود رمان
رمان جذاب و جدید ایرانی و خارجی دانلود
دانلود رمان روی خط عشق از Rabeeh14 به صورت رایگان
خلاصه کتاب
عاشقانه‌ای بدون صدا وقتی نگاه‌ها بیش از حرف‌ها سخن می‌گویند، عشق شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد. اما آیا این عشق می‌تواند در برابر سختی‌های دنیا مقاومت کند؟
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: روی خط عشق
  • ژانر: ,عاشقانه
  • نویسنده: Rabeeh14
  • ویراستار: دانلود رمان
  • طراح کاور: دانلود رمان
  • تعداد صفحات: 338
  • منبع تایپ: دانلود رمان

دانلود رمان روی خط عشق از Rabeeh14 به صورت رایگان pdf بدون سانسور

نگاه پنج تای بچه ها همراه بقیه ادمای داخل سالن روم زوم شد ، سرمو بالا گرفتم و به دختره ای که این حرفو زد نگاه کردم، چهره ی معمولی داشت ولی حسابی لات میزد ، اینو بخوبی میشد از مقنعه ته سرش و طرز ادامس جویدنش فهمید ، اه اه اه حال بهم زن
یکی هم از توی پسرا داد زد: مگه نمی دونین ، آروین خان لال هستن ، نمی تونن صحبت کنن.
به پسره نگاه نکردم، از نفرت توی صداش خوب میشناختمش ، یاسر بود، رقیب درسی من توی مدرسه ، شاید سر همین قضیه هم بود که از همون اول که باهام آشنا شده بود، دشمنم شد، روی لبم به زور به لبخند نشوندم ، برام عادی بود این حرفا ، این طعنه ها، این نگاههای نگران اطرافیان، دوستام ، همه چیز عادی بود ، اما هنوز وقتی که صحبت از مشکل من میشد وقتی که دیگران مجبور میشدند بجام حرف بزنن ، من غير عادی میشدم، لبخندام غیر عادی میشد ، زورکی میشد ، تنها چیزیم که این موقعها عادیه خونسردیمه ، چون تووی خونمه ، نفهمیدم دیگه کی چی گفت ، فقط وقتیکه لوح های تقدیر رو گرفتیم رفتیم روی صندلی هامون نشستیم ، همه عادی بودیم، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، انگار نه انگار یه دختر فضولی بیجا …. شایدم بجا کرده و به یاسر خانی هم زهرشو بد موقع ریخته ، همه عادی بودیم اما از درون غیر عادی ، از تیک عصبی پای بچه ها میفهمیدم که اونام مثه من خسته شدن ، از وضع من ، خسته شدن ، از صدای بی صدای من خسته شدن، خسته شدن که هی نگاه نگران، منزجر و دیگران رو تحمل کنن ، شاید اونام ترحم می کردن که تا الان هنوز پای دوستی من و عهد دوستیمون بودن… شاید…
دستمو سمت ضبط بردم و روشنش کردم، صدای به آهنگ ملایم بی کلام توی ماشین پخش شد. ریشخندی زدم ، مثه اینکه خواننده این آهنگ هم مثه من نمیتونه صحبت کنه ، البته اینو میدونستم که خیلی آدما توی دنیان که مثه من نمیتونن حرف بزنن ، حالا به هر دلیلی شاید مثه من برای چند تا از اونام به اتفاق تلخ توی کودکی افتاده بود که قوه تکلمشونو از دست دادن، مهم اینه هستن ادمایی که کر نیستن ولی لال اند ، هستند کسایی که دوست دارند حرف بزنن اما نمی تونن
با انگشتای دستم روی فرمون ماشین ضرب میرفتم که در عقب باز شد و یه دختره با یونیفرم همین مدرسه روی صندلی نشست و در رو بست متعجب بهش نگاه کردم ، || این که همون دختر شره ست ، چی بود فامیلش ، اوووم ، اهان فکر می کنم یا راحی بود ، اره

  • اشتراک گذاری
  • 31 روز پيش
  • عاطی
لینک کوتاه مطلب:
دیگر نوشته های
موضوعات
درباره سایت
دانلود رمان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.