برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان نگـاه یاس pdf از هیلدا منفرد با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان هیلدا منفرد مـیباشـد

موضوع رمان عاشقانه/غمـگین

خلاصه رمان نگـاه یاس

سرنوشت دختری زیبا با چشمانی خاص.. که بر سر سه راهیه عشق قرار مـیگیرد ..

عشق و عشق و عشق و هوس و عشق و نفرت این دختر کدامـین راه را بایـد بپذیرد؟؟؟؟

دختری جوان که اسیر عشق سه مرد مـیشود

این داستان حیقـیت است ..

رمان پیشنهادی:دانلود رمان اربابی در ایران قدیم مسیحه زادخـو

قسمت اول رمان نگـاه یاس

صدای ناھنجار ساعت گوشیم منو از خـواب نازم بیرون کشیـد..

اه چھ زود صب مـیشھ

پتـو رو از روسرم غل دادم گوشیمو برداشتم ساعتش خاموش کردم.. ۷تا پی ام!!!

(چشمام گرد شـد)

بازشون کردم اه خدای من این شماره ھمون پسره ھست کھ دیروز اذیتش کردن بچھا

..چقدم اراجیف نوشتھ..ھمشو دیلیت کردم..پاشـدم رفتم دستشویی یھ خمـیازه جانانھ

کشیـدم .تـو دلم حسابی فحش مدرسھ دادم

مامان یاس یاسی پاشو دیرت دیرت مـیشھا

لباس تنم کنم چشم مـیام

از فرم لباس مدرسم خـوشم مـیامد یھ تیپ سرتاپا سورمـیھ سیر ..پوشیـدم و کیفم و

برداشتم رفتم پایین

مامانم داشت چای مـیریخت باباھم مشغول خـوردن صبحانھ بود ..یاسینم داشت با

گوشیش ور مـیرفت

بابا باحالت تخس:اون لامصب و بزار کنار بخـور اول صبم ول کن نیسی

یاسین بی تـوجھ:چشم !

بابا نگـاھم کردچمشاش برق زد:روماھت نازی نازیھ باباسلام صب بخییییر

بابایی ول این یاسین کن بزار تـو حال خـودش باشھ

یاسین باابروھای تـو رفتھ نگـام کرد:جسد..

زبونمو دراوردم :خـودتی

صبحانھ خـوردم و رفتم بیرون..عاشق مسیر پیش دانشگـاھیم بودم خلوت بود و اروم

اخ حالی مـیـده واسھ قدم زدن نزدیک بھ خـونمون بود براھمـین پیاده مـیرفتم سکوت

صبحگـاھیشو دوست داشتم چشمم بھ سروای کنار خیابون بود یاد سیزده بدر پارسال

افتادم رفتیم باغ دایی اردلانورودیش پراز سروای قلم کشیـده بود عاشقانھ بود باغش..اخ دلم برای دایی تنگ…

شـد…یھو یھ چیزی مثل ..

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان