برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان حبس برای ابد pdf از زهرا لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان زهرا مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان حبس برای ابد

خلاصه : دستش را زير گونه اش ُهل داد و خيره به صورت در هم کشيده ی مژگـان زمزمه کرد:

-اين صدای چک چک نميذاره بخـوابم.چرا کسی رو نمياريم سقف رو درست کنه؟

مژگـان بی آنکه زحمت باز کردن چشمهايش را به خـودش بدهد پوزخند زد:

-پولش رو بيار تا درست کنيم برات! -چرا فقط من؟ تـو که داری خرج قر و فرت کنی…

نداری خرج خـونه کنی؟ مژگـان لگدی وحشيانه به ساق پای او کوبيد و سپس پشت کرد:

-کپه ت رو بذار بابا زرت و پرت نکن…نصفه شبی ياد قر و فر من افتاده تـوله خانوم! -مژی…

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان گـاهی بایـد رفت

قسمت اول رمان حبس برای ابد

-خفه!

آهی کشيد و در جايش نشست.خـواب امشب از چشمهايش فراری بود.

به پيکرهايی که رديفی کنار هم دراز کشيده بودند نگـاه کرد.به خانواده ی شش

نفره اش…خانواده اش…خانواده!..

چشمانش کشيده شـد سمت پدر که روی تخت فلزی عهد قرقره ميرزا خـوابيده

بود و با هر حرکت کم جانش صدای جيغ تشک را بلند ميکرد.

زانوهايش را در شکمش جمع کرد و تکيه گـاه چانه اش ساخت.به صدای نفس

های آرام مژی گوش داد.

بايد چاره ای برای جنس های از دست رفتـه مـی جست وگرنه ايرج شقه شقه

اش را تحويل خانواده اش ميداد!

مژگـان که قرانی کمک نميکرد…مريم شايد..! هرچند که اگر هر شش نفرشان

هم جيب هايشان را خالی ميکردند و روی هم ميگذاشتند پانصد تـومان نميشـد!

نفس های بابا که از ريتم افتاد از فکر و خيال بيرون آمد.بابا چرخشی به بدنش

داد و با دست دنبال ماسک اکسيژن گشت و در آن تاريکی متـوجه بيتای چمباتمه

زده کنج ديوار شـد.

-بيتا…چرا نخـوابيدی بابا…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان