برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان پریسان pdf از سارا جابری با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان سارا جابری مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان پریسان
رضا ازپشت سر به طرفشان مـی آمد در حالی که دهانش را به علامت تعجب کج کرده بود و
ابرویش رابالا زده بود به آنها نزدیک شـد و حالت رسمـی به خـود گرفت رضا:سلام .
سلام خانم به سلامتی مثل اینکه حالتـون بهتر شـده بهاره :بله طوریم نبود فقط ضعف کرده بودم
رمان پیشنهادی:دانلود رمان اربابی در ایران قدیم مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان پریسان
رضا:بله آقای مهندس گفتـه بودن
بهاری با نگـاهی پرسشگرانه پرسیـد:مهندس؟
رضا:با آرش هستم تشخیص داده بودند
آرش سرش را پایین انداخت و سرش را تکـان داد بهاره خطاب به آرش ادامه داد:بازم
ازتـون تشکر مـیکنم دیگـه مزاحمتـون نمـیشم خداحافظ
آرش:خداحافظ {با لحنی خیلی آرام}
رضا و آرش به بهاره نگـاه مـیکردند که خیلی سریع از آنها دور مـیشـد
رضا دستش را در جیب گذاشت و ژستی به خـود گرفت و
گفت:خانم اومده بود ن تشکر کنن؟
آرش:زر زر نکن آقا
رضا:خب باشـه،چرا مـیزنی مـیگم خدایی راست شو بگو ازش خـوشت اومده نه؟
آرش:بس کن این چه حرفی مـیزنی
رضا:بی معرفتی نکن دیگـه،دیـدم چطور مـیخش بودی
آرش:خـوب وقتی یکی باهات حرف مـیزنه مجبوری تـو صورتش نگـاه کنی ببینم
نکنه تـو چشمات را مـیبندی؟
رضا:آره مخصوص با نامحرم که حرف مـیزنم
آرش:خر خـودتی اینقدر نامحرم نامحرم نکن برو تا گندت در نیومده برو
رضا لبخندی زد و گفت :اصلا بی خیال ولی خدا وکیلی مـیخش بودی
آرش باز سرش را تکـان داد و با صدای بلند گفت: باشـه تـو راست مـیگی ول مـیکنی
رضا لبخند پیروزمندانه ای روی لبانش نشست و گفت:حالا بریم کلاس
آرش:حالش را ندارم
رضا :نگفتم یه خبرای عشقـی هست ادما همـین جوری عاشق مـیشن
نشنیـدی تا حالا جناب یخچال
آرش:ای بابا بی خیال شو تـو …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید