برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان مادمازل pdf از م_مطلق با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان م_مطلق مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/طنز/اجتماعی
خلاصه رمان مادمازل
“دانيار : فكرشو بكن تـوي ايستگـاه اتـوبوس وسطاي فصل سرد بهمن كتاب كيمياگر
تـوي دستت و يك ساعت منتظر اتـوبوس وايساده باشي . يكي رو ببيني كه
اين همه شباهت رو با تـو داره يك دو سه ! عاشق شـدي !!! “
” شـهروز : فكر ميكردم زن ها خيلي كارايي براي زندگي دارن ! مادرم كه مرد .
فهميدم زن ها وسيله نيستن خـودشون يه زندگين بايد براش وسيله تـهيه بشـه . “
” ماريا : اره ! من تـه تـه عمق نگـاهم مارك لباسه تـوه . ساختار من اينه
به چشم يه جسم چندشناك نگـاهت ميكنم عمق نگـاهم اينه ولي كي عمق دلمو ميبينه ؟”
” سپيدار : از عروسك بدم مياد هيچكدوم حس ندارن تـو خالين
حتي چشم هاشون هم خـوشگل نيست حس نميده !”
” دانيار : من تمام بدنم زخمه
سپيدار : منم زخم دارم
دانيار : من همه ي خاطراتم درده
سپيدار : منم درد دارم
دانيار : پس برو با يكي كه التيام ببخشـه بهشون
سپيدار : ميتـونم برم ! ولي دلم ميخـوام زخمام با زخم خـون بريزه .
دردام با درد التيام پيدا كنه . دوست دارم خاطراتم با خاطرات يكي ديگـه دردمند بشـه !
من درد رو با كسي كه درد داره درمون ميكنم! “
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان دهلیز
قسمت اول رمان مادمازل
ساعت از دوازده شب هم گذشتـه بود … خستـه از اين حجم از
بيكاري تكيه به پيشخـون دادم و با پاپيون كج و كوله ي پيشبند
خاكستريم شروع به بازي كردم .
چشمامو گرد كردم و به زمين دوختم، فكر كردم … به حقوق اين
ماهم كه از هر دفعه كمتر كفاف ميداد، به اتاقي كه معلوم نبود تا
چند هفتـه ي ديگـه رنگ و روي من رو ميبينه، به خبر آب و هوا
شناسي و بارون و چكه هاي سقف همون اتاق .
صداي محكم قدم هايي باعث شـد از فكر بيرون بيام و صاف..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید