برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان تله پاتی pdf از tina.hastam با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان tina.hastam مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان تله پاتی

این رمان عاشقانه، روایتگر زندگی دو انسان عاشق است.

دو انسانی که تمامـی رفتار، کردار و گفتارهایشان شبیه به یک‌دیگریست.

عاشق‌هایی که برای رسیـدن به یک‌دیگر،

بایـد فراز و نشیب‌هایی را با موفقـیت پشت سر بگذارند.

قسمتی از رمان تله پاتی:

بالاخره به آخر راه رسیـدیم.
مهیار بدون این که عقب نگـاه کنه گفت:

بپریـد پایین بچه‌ها هواتـون دارند.
همون موقع باربد هم بهمون اضافه شـد

بایـد از دیوار مـی‌پریـدم پایین روی پشت بوم بودیم؛

برگشتم که بگم ریما تـو اول برو، دیـدم نیست.

کمرم صاف کردم و گفتم:ریما نیست.
همشون برگشتن سمت من.
سینا: یعنی چی که نیست؟
نیست دیگـه! یعنی چی نداره؟!
مهیار: خیلی‌خب شما بریـد من مـیرم دنبالش.
سریع گفتم: منم باهات مـیام.
مهیار: نه لازم نیست. برای شما خطرناکه خـواهش مـی‌کنم بریـد و نگران نباشیـد،

خـواهش مـی‌کنم باربد تـوهم برو تا اینجا هم خیلی زحمت کشیـدی.
سینا با عصبانیت گفت:
نمـی‌تـونم خـواهرم پیش اینا ول کنم.
مهیار: من مـیارمش تـو برو.
به زور فرستادمون پایین البتـه که پدر سینا دراومد

چون پاش در رفتـه بود پایین رفتیم.

سریع پای سینا را بستن

مـی‌خـواستن ببرنش بیمارستان ولی قبول نکردم داشتم

از استرس مـی‌مردم کم‌کم داشت تبدیل به ترس مـی‌شـد.

«ریما»
جیغ زدن فایـده‌ای نداشت، گریه کردن فایـده نداشت،

التماس کردن هم فایـده نداشت.

تمام قوام رو ریختم تـو پام و به یک ضربه پرتش کردم عقب. وحشی‌تر شـد.

سریع با دندونم چسب باز کردم دوباره پرتش کردم، عقب که سرش خـورد

به دیوار و بی‌هوش شـد. دستام باز کردم؛ بدنم هنوز مـی‌لرزیـد،

پدرم دراومد تا به در رسیـدم و در باز کنم.

دیوار گرفتم و به زور حرکت کردم…

رمان های پیشنهادی:

رمان افسانه ایزابلا

رمان سالوس

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان