برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان حسرت دیـدار تـو pdf از مریم جعفری با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان مریم جعفری مـیباشـد

موضوع رمان:عاشقانه

خلاصه رمان حسرت دیـدار تـو

سالار از زمانی که پانزده ساله بود و پدرش مرد، شـد سرپرست مادر و خـواهر و برادرش؛

ولی خـواهرش در اثر بیماری و بی پولی خانواده فوت کرد و از ان زمان سالار به خـودش قول داد

که همه ی سعیشو برای راحتی مادر و برادرش که ده سال ازش کوچک تر بود بکنه

این قول پابرجا بود تا زمانی که با دختر نابینایی به نام کیمـیا آشنا شـد و

هر دو برادر شـدند عاشق کیمـیا حالا سالار مونده و قولش و

رمان پیشنهادی:دانلود رمان آشنایی از حریر مریم جعفری

قسمت اول رمان حسرت دیـدار تـو

صورتم غرق در اشک شـده بود و از شـدت هیجان و

عصبانیت و حسای دیگـه متـوجه سرازیر شـدن اشکـام نشـدم

تـو این فاصله رادین چیزی نمـیگفت و فقط سرشو پایین

انداختـه بودو به عکس نگـاه مـیکرد ، تـوی این وضعیت بایـد

منتظر انکـار کردن موضوع از جانب اون مـی بودم،

اما اون سکوت کرده بود و چیزی نمـیگفت

تـوقع نداشتی کسی از قـیافه غلط اندازت سر دربیاره نه ؟

چرا چیزی نمـیگی؟ حرف بزن دیگـه

سرشو باال اورد و با حالت مبهمـی بهم نگـاه کرد حالت چهره اش

عوض شـده بود رگـای قرمز تـو چشماش معلوم بود

صورتش کم کم داشت به سرخی مـیزد ،

دستشو مشت کرد و سرشو پایین تر انداخت، با عصبانیت گوشی رو از

دستش بیرون کشیـدم و گفتم :

چیزی نگفت،انگـاری خشک شـده بود، ازش متنفر بودم، متنفر

هرچقدرهم که نگـاهش مـی کردم عصبانی تر مـیشـدمخیلی نامردی، بی شرف

بخاطر همـین پشتمو بهش کردم تابرم یهو با پررویی تمام گفت :

نگفتی این عکسو از کجا اوردی

از شـدت عصبانیت دندونامو روی هم فشار دادم و گفتم :

از

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان