برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان زندگی ام با غروب طلوع کرد pdf از zahramousavi با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان zahramousavi مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/تراژدی
خلاصه رمان زندگی ام با غروب طلوع کرد
داستان درباره ی خـواهر و برادری است که با وقوع یک قتل سرراه هم قرار مـی گیرند
که در حین این ماجرا راز هایی برملا مـی شود که زندگی را مبهم تر از قبل مـی کند!
بایـد دیـد شـهرزاد دخترک مغموم داستان مـی تـواند بی گـ ـناه بودن خـودش را از قاتل بودن
به اثبات برساند یا زندگی چیزی دیگری برای او مـی خـواهد!؟
در ادامه ی داستان مـی خـوانیم که شـهرزاد تـوانستـه
خـودش را از این مخمصه نجات بدهد!؟یا نه!؟
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان گودال عشق
فسمت اول رمان زندگیم با غروب طلوع کرد
صدای آژیر آمبوالنس گوشم رو پر کرده بود بی محابا اشک مـیریختم و هق هق مـیکردم. روی
صندلی شاگرد ماشین یه طرفه رو به بیرون نشستـه و پاهام رو به جدول پیاده رو تکیه داده بودم.
بهت زده نگـاهم رو به انگشت های تـوی هم گره خـورده ام دوختم. در هم تنیـده و لرزون بهم
پناه آورده بودن. گلوم پر از بغض بود و حس خفگی داشتم. دلم هوای رها شـدن از این مخمصه
رو مـیخـواست برای کمـی نفس کشیـدن!
آمبوالنس تـوی تاریکی محو شـد و همـین طور نگـاه نگران پسری که با اون راهی شـده بود. نگـاه
اون پسر غریبه به من حس آشنا بودن مـیـداد!
با دستام صورتم رو پوشیـدم و دوباره گریه رو از سر گرفتم.
کمـی بعد حس کردم یکی داره به سمتم مـیاد صدای قدم هاش هر لحظه واضح تر مـیشـد.
دستم رو از جلوی صورتم برداشتم و نگـاهی از پشت پرده ی اشکهام به کسی که حاال رو به
روم بود انداختم.
شب بود و همه جا تاریک؛ اما نور چراغ برق کنار…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید