معرفی و دانلود رمان نیلوفری برای مرداب از مهین عبدی

معرفی و دانلود رمان نیلوفری برای مرداب از مهین عبدی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نیلوفری برای مرداب از مهین عبدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سیگار میان انگشت میانی و اشاره‌ام له‌له می‌زد برای مجدد بوسیدن لب‌هایم و پک زدن محکم‌ من! نگاهم به رقص‌نور، دود و عطر و ادکلن‌های در هم ادغام شده عادت کرده بود!این چندمین پارتی‌ای بود که می‌گرفتم؟ نمی‌دانم! سیگار بین لب‌های رژ خورده و درشتم فرستادم و از اعماق وجودم پک زدم و دودش را بیرون فرستادم. -خفه نشی نیلی؟ تنه‌ای که جلو کشیده بودم را عقب فرستادم و پا روی پا انداختم. شلوارک جین و کوتاهم یک وجب پایین‌تر از زانوهایم بود. بدون نگاه به یاسی در جواب سوالش، سوال پرسیدم: -اون بچه مثبته، همون که بهش می‌خوره حاج‌آقا تقبل الله باشه تو پارتی من چی‌کار می‌کنه؟

خلاصه رمان نیلوفری برای مرداب

_یاسر بیا آبمیوه ت رو بخور گرم میشه! از پشت پنجره اتاقش کنار رفت و پرده را رها کرد. فیلتر سیگارش را روی جاسیگاری خاموش کرد و دکمه های پیراهنش را یک به یک باز کرد. _این دختره خیره سرت که دیگه بیرون نرفته؟ رون نرفته ؟ ریحانه لب زیرینش را داخل دهانش کشید و سعی کرد مانند تمام این سال ها بر اعصاب خودش مسلط باشد. _اون دختر توام هست. پیراهن از تنش بیرون کشید و روی تخت انداخت و لیوان را از دست ریحانه کشید و قلبی از آن نوشید. هنوز نتوانسته بود

خودش را بابت اتفاق دیشب آرام کند! هنوز نتوانسته بود با کارهای دخترانش کنار بیاید! لبه ی تخت نشست. _من نمیدونم تخم و ترکه این دو تا گیس بریده از چیه؟! چرا انقدر هار شدن که حالا پی بی آبرو کردن من افتادن! منی که جون کندم تا به اینجا برسم. اون از اون خرس گنده که واسه م پارتی میگیره و کمر همت بسته یجا بی آبروم کنه اینم از این کوچیکه واسه من فکر کرده لس آنجلسه که اون طور لخت و لباس نصفه و نیمه تو خیابونا با پسراگز می کنه! لیوان خالی را روی پاتختی میگذارد

ریحانه با صدایی آرام نجوا می کند. _انقدر به این بچه ها سخت گرفتی که دیگه هیچ کدومشون راضی به تو این خونه موندن نیستن. گفت و کرم مرطوب کننده را به دستانش مالید. یاسر شلوار از پا بیرون کشید و جوراب هایش را هم هنگام دراز کشیدن روی تخت غرید. _اگه هر بار احساس مادرانه ت گل نمی کرد و میذاشتی اون طور که خودم میدونم تربیتشون کنم حالا واسه من اینجور قیافه نمی گرفتن. ریحانه آهی کشید و مقابل آینه ایستاد. دستمال مرطوبی از جعبه اش بیرون کشید و آرام روی صورتش کشید.

معرفی و دانلود رمان نیلوفری برای مرداب از مهین عبدی pdf رایگان بدون سانسور