معرفی و دانلود رمان کیلومتر صفر از شیوا بادی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان کیلومتر صفر از شیوا بادی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

علی، مردی مذهبی و سر به زیره که برای گرفتن حق برادرش دختر دشمنشون رو میدزده ، دختری که تازه از آلمان برگشته و در قید و بندهیچی نیست و حسابی دل از پسرمونن میبره!

خلاصه رمان کیلومتر صفر

دل در دل همتا نبود.. با شنیدن حرفی که علی زد، ناخواسته لبخند روی لبش آمد. صیغه‌ی یک ماه خوانده بودند… پس حرف علی به این معنی بود که زودتر می‌فرستدش! امیدوار بود علی راه دوم را انتخاب کند… هرگز دلش نمی‌خواست همسر مردی مثل علی باشد.‌ تا شب با خوش خیالی هایش گذشت و برای یکبار هم شده، روزش طولانی و خسته کننده نبود. با وجود درد شدید بدنش و سرفه های پی در پی… باز هم روزش به خوبی گذشته بود… شیرینی حرف علی بر تلخی کامش چیره شده و او را شاد کرده بود. صبح روز بعد، بدن دردش، کمتر شده…

اما سرفه هایش شدت گرفته بودند. دیگر شربت دیفن هیدرامین کفایت نمی‌داد و گویا تاثیری بر سرفه های خشکش نداشت. با ورود علی به اتاق، پتو را کنار زد و روی تخت نشست… خیره اش شد… مردی که زندانبان بود و در عین حال مهربان… _بهتری؟ _سوال مسخره ای که از یه زندانی بپرسی بهتری! _حال روحیتو نمیگم… تب و سرفه اتو میگم همتا با ساده لوحی شانه بالا انداخت… سرفه ام بیشترم شده… تبمم نمی‌دونم… خودت بیا چک کن… على جلوتر رفت و پشت دستش را روی پیشانی همتا گذاشت. تبت هم کمتر شده. همتا لبخند زد و به علی

خیره شد. _پرستارم خوب بوده… نگاه قدرشناسانه ای حواله‌ علی کرد و لبخند زد: تو دزد خوبی نمیشی… اما پرستار خوبی میشی! على لبخندی مردانه زد و نگاه از چشمان همتا گرفت… دستش را عقب کشید و روی موهای همتا نشست. _موهاتو شونه نزدی؟ _با اون حالِ بد… نتونستم.. باز هم دو سرفه‌ پیاپی و عمیق شدن اخم علی. _برات یدونه شونه هم خریده بودم، کجاس؟ _وای نه… الان اصلا حالشو ندارم. علی نگاهش را از موهای روشن همتا جدا کرد و به چشمانش رسید. _میگم کجاست؟ _تو اون پاکت نارنجیه. علی بلند شد و شانه را برداشت …

معرفی و دانلود رمان کیلومتر صفر از شیوا بادی بدون دستکاری و سانسور