معرفی و دانلود رمان سراب را گفت از مریم عباسقلی pdf رایگان بدون سانسور
دانلود رمان سراب را گفت از مریم عباسقلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
حاج محمدهمایون امیران، مردی بسیار معتقد و با ایمان، تاجر معروف و سرشناس تهران، مسبب تصادف دختری جوان به نام یاس ایزدپناه میشود. تصادفی که کوتاهتر شدن یک پای یاس را در پی دارد. عذاب وجدانش باعث میشود که بخواهد طوری خطایش را جبران کند. به همیندلیل به یاس نزدیک میشود اما وقتی به خودش میآید که، در سن ۳۹ سالگی، درحالیکه پدر دختری ۵ سالهست، دلدادهی دختر ۲۱سالهی زیبا و دلفریبی شده که…
خلاصه رمان سراب را گفت
رها بود و آزاد. قهقهه های مستانه و از ته دلش این ادعا را ثابت می کرد. وقتی شهراد را دید که از سمت دیگر خیابان، با لیوان های یکبار مصرف آب طالبی، و یک لیوان بزرگ معجون، که هر سه روی مقوایی با جای لیوان بودند از مغازه ای که سردرش نوشته بود ویتامینه، خارج شد، بی قید خندید و بوس های روی هوا برایش فرستاد. لبخند شهراد با آن چال روی گونه ی سمت راستش، از همان فاصله دلش را زیر و رو کرد. در بغل یاس بالا و پایین پرید و یاس تن کوچکش را در دست فشرد و گفت.
_بابایی رو ببین عشقم، داره میاد. آرام صدا کرد و روی دو پا ایستاد و با ذوق دستهایش را بر هم کوبید. شهراد دو سمت خیابان را نگاه کرد و محتاطانه رد شد. به ماشین دو در اسپورت زرد رنگش که رسید، یاس خم شد و در را برایش باز کرد. همان یک لحظه خم شدنش هم کافی بود تا یفهی شُل مانتویش، سخاوتمدانه قفسه ی سفید سینه اش را که به واسطه ی کنار رفتن شال قرمزش مشخص بود را پیش نگاه تشنه ی شهراد به نمایش بگذارد. فکر کرد که یاس چه قدر با رنگ قرمز دلرباتر و خواستنی تر از همیشه می شود…