معرفی و دانلود رمان عشق به یک آلفا از زهرا_ن رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان عشق به یک آلفا از زهرا_ن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
دختری به زلالی آب… به زیبایی خورشید… سلن راد دختره مهربون ولی لجباز… مردی مرموز…. دنیایش به تاریکی شب… ساتکین اندرا مردی با دلی سنگی ولی مهربان. خب در ادامه سرنوشت این دوتا رو روبری ھم قرار میده و این دوتا عاشق ھمدیگه می شوند اما با ورود برادر سلن که ھمه فکر می کردن مرده و توی رسیدن سلن به ساتکین وقفه میندازه. و آیا سلن و ساتکین به ھم میرسن چه کسی میدونه آینده چه چیزیو براشون رقم میزنه.
خلاصه رمان عشق به یک آلفا
صبح با صدای گوشیم بیدار شدم. یه دوش ۱۵ مینی گرفتم وموھامو خشک کردم و دم اسبی بستم… یه شلوار مشکی و شونیز بنفش وکتونی بنفش پوشیدم. بعد از اینکه ارایش کمی کردم نقشرو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم. سوار ماشینم شدم وبه طرف شرکت روندم. وقتی رسیدم یه ساختمون ۲۰ طبقه بود. از نگھبان اونجا پرسیدم شرکت طبقه چندم که گفت ۱۸ سوار اسانسور شدم. رسیدم زنگ کنار درو فشار دادم که در با صدای تیکی باز شد. وارد شدم. وایی دکوراسیون شرکت مشکی وسفید بود. یه دختره زشت که ھمه جایی صورتشو عمل کرده بود .پشت میز نشسته بود.
من به خارجی: سلام من برای استخدام اومدم. دختره :سلام .الان ھماھنگ میکنم… میتونی بری.. من: ممنون. به سمت اتاق مدیر رفتم .دو تقه به در زدم . بفرمایید. درو باز میکنم وداخل میشم پشت میز یه پسر ۲۸ ساله نشسته بود که جذاب بود. من: سلام برای استخدام اومدم. پسره: اوه… بله بشینید. من: بله. پسره: مدرکتون چیه؟؟ من: فوق لیسانس نقشه کشی. پسره: این فرمو پر کنید. بعداز اینکه فرمو پر کردم دادم دستش وگفت: اوه شما ایرانی ھستید.؟؟ من: بله. بعداز اینکه اینو گفتم پسره شرو کرد به فارسی صحبت کردن. من به فارسی: شما فارسی بلدید؟؟
پسره :بله من پدرم ایرانی بود. من: بله. پسره: خب… خودمو معرفی میکنم .من فیلیپس ھستم. من: منم سلن. فیلیپس: شما از فردا اینجا مشغول به کار میشید. من: بله. فیلیپس: فقط یه چیزی منم اینجا به عنوان نقشه کش کار میکنم و رئیس کسی دیگه ای. من: مشکلی نیست. فیلیپس: ایشون فردا از سفره بر میگردن. من: باشه ممنون خدا نگھدار. فیلیپس: خدا نگھدار. بعداز اینکه از شر کت بیرون اومدم .تصمیم گرفتم برم خرید. ماشینو به سمت پاساژ روندم. ماشینو داخل پارکینگ پاساژ پارک کردم و وارد پاساژ شدم در حال گشتن بودم که یه کتونی سفید نظرمو جلب کرد…