معرفی و دانلود رمان عشق مساوی با ما از راضیه درویش زاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان عشق مساوی با ما از راضیه درویش زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مثل همیشه محور داستان روی دختر و پسری که غافل از هر چیزی به زندگی روزمره خود ادامه می دهند تا اینکه یک روز با هم برخورد می کنند. برخوردی که نه تنها زندگی خودشون بلکه زندگی اطرافیانشون رو تحت تاثیر می ذاره. این دو پستی و بلندی های زیادی رو با توجه به دشمن های اطرافشون طی می کنن تا به اون آرامشی که دنبالشن برسن و آیا میرسن؟

خلاصه رمان عشق مساوی با ما

به قدمام سرعت دادم فقط میخواستم از بیمارستان دور بشم. نفس نفس میزدم، صحنه های عذاب آور دعوام با مامان مثل فیلم از جلو چشماش رد شد. مامان با لحنی کشیده گفت: -خفه شو ترنم! زیاد روی نکن. از جام بلند شدم پوزخندی زدم: -زیاد روی؟! از کوره در رفتم داد زدم: -من دارم زیاد روی میکنم یا تو ؟ تویی که گند زدی به خودت و… به سرتا پاش اشاره کردم و ادامه دادم: نمیخوای تمومش کنی؟! اشکام بدون هیچ مکثی رو گونه هام سُر می خورد. از بیمارستان دور شده بودم ولی هنوز با همون سرعت می دویدم.

صدای قهقه مامان و حرفاش که تو گوشم پیچید،حالم رو بدتر از قبل کرد. مامان: راستی ترنم! و یه قدم اومد جلو که سرش گیج رفت دستم رو پشت کمرش گذاشتم که نیفته ولی سریع دستم رو پس زد: -ولم کن، من خوبم! ها میخواستم بگم همون پسر هست دوید.. ترمه یه دفعه داد زد: -مامان بسه. اصلا بریم تو اتاقت! مامان به سمت ترمه برگشت: -نه بذار اول به ترنم بگم! ترمه با ترس به من نگاه کرد. گیج نگاهم رو بین ترمه و مامان چرخوندم آروم با شک پرسیدم: -چی رو بهم بگی مامان؟

برگشتم به عقب نگاه کردم که به شدت به شخصی برخورد کردم. دستم که باند پیچی شده بود محکم به چیزی برخورد کرد آخ بلندی گفتم و پسر برگشت. همزمان صدای مامان تو گوشم پیچید “-ازت خوشش اومده! ازم اجازه گرفت یه شب تو رو به خونه اش ببره!” با یادآوری حرفه مامان درد دستم بدتر شد، ضعف بدی تو وجودم ریخت، چهره ام بیشتر تو هم رفت. نگاه گیج پسر بین دستم و من و لباس بیمارستان تو چرخش بود اما بدون هیچ حرفی از کنارش رد شدم ولی هنوز یه قدم نرفته بودم که پاهام بی جون شد و به سمت پایین سقوط کردم…

معرفی و دانلود رمان عشق مساوی با ما از راضیه درویش زاده pdf بدون سانسور