خلاصه کتاب
هیوا، جوانی مغرور و بیپروا، بهناچار و تحت فشار خانواده، با دختر یکی از شرکای پدرش نامزد میشود. در آستانهی مراسم ازدواج، ورود زنی افغان و دخترش به خانهی آنها، همه چیز را دگرگون میکند. این تحول ناگهانی، هیوا را با چالشهایی روبهرو میسازد که او را به تصمیماتی غیرمنتظره و مسیرهایی تازه سوق میدهد.