خلاصه کتاب
پسر جوانی که از مشاجرهای خانوادگی دلخور است، شبهنگام به خانهاش بازمیگردد. در نزدیکی خانه، صدای درگیری او را متوقف میکند. با ورود به صحنه، مهاجمان فرار میکنند و تنها یک نفر زخمی باقی میماند. پسر او را به خانهاش میبرد و تازه آنجاست که متوجه میشود فرد زخمی، دختری با رازهایی پنهان است...