خلاصه کتاب
در روستایی تحت سلطهی اربابی خشکرفتار، نازگل ۱۵ ساله با پدرش روی زمین کار میکند تا زندگیشان را بچرخانند. اما بدهی مالیاتی پدرش باعث میشود ارباب به آنها فشار بیاورد. در یکی از روزها، ارباب هنگام بازدید از زمین، متوجه حضور نازگل میشود و تصمیمی میگیرد که مسیر زندگیشان را دگرگون میکند.